0
مسیر جاری :
صبح لبخند امام خمینی

صبح لبخند

ترا با عشق پیوندی معماست طلوع صبح لبخندت تماشاست
صبح لبخند و شامگاه اميد امام خمینی

صبح لبخند و شامگاه اميد

كيست به‏جان خروش افكنده؟ هشياران را ز هوش افكنده ؟ در حُرمتِ سنّتِ رسول‏ا... بُرد يمني به دوش افكنده
شهر شب امام خمینی

شهر شب

شهر شب مهتاب را گم کرده است چشم هایم خواب را گم کرده است
شِکوِه امام خمینی

شِکوِه

ناگاه با عروج تو چون روبرو شدیم در انزوای تلخ غریبی فرو شدیم دنبال تو تمام زمان را ورق زدیم
 شرح این ماجرا ... امام خمینی

شرح این ماجرا ...

آندم که تو در لحظه لحظه من تکرار می‏شوی، ... و حرفهایت واژه‏های همیشه نابت در خاک تمام حفره‏های بی روزن من به سان اعجاز رسولی
شبیه آفتاب امام خمینی

شبیه آفتاب

شبیه صاعقه، نه ... او شبیه آفتاب بود زلال، روشن و بزرگ، مثل روح آب بود غروب تا که سر گذارد آسمان به دامنش هوا پر از سماع و شور، ماه در شتاب بود
شب شیون امام خمینی

شب شیون

شبی که کرکسان چشمهایم را برایت به هدیه آوردند کاش فرصتم می دادی
شب شکن امام خمینی

شب شکن

ای غم بیا و باز به زخمم نمک بزن امشب شکسته تر دل من! نی لبک بزن طوفان بیا به آب بزن، عاشقانه شو بر گون های ساحلی دل شتک بزن
با رفتن تو ترانه بی‏‌مفهوم است امام خمینی

با رفتن تو ترانه بی‏‌مفهوم است

با رفتن تو ترانه بی‏مفهوم است منظومه عاشقانه بی‏مفهوم است باید که چو ابر روز و شب گریه کنیم لبخند در این زمانه بی‏مفهوم است
سرنوشت امام خمینی

سرنوشت

بودن او بهشت را فهمیدم آن روح پری سرشت را فهمیدم وقتی که به این سادگی از دستم رفت